پوشش‌های بیمه اتومبیل و تأثیر آن بر کاهش ریسک حوادث رانندگی

۴۵ بازديد

پوشش‌های بیمه اتومبیل و تأثیر آن بر کاهش ریسک حوادث رانندگی

 

بیمه شخص ثالث یکی از پوشش‌های بیمه اتومبیل است که به شما کمک می‌کند در صورت وقوع تصادفات رانندگی، هزینه‌های جبران خسارت‌های مالی به اشخاص ثالث و خسارت‌های مربوط به اموال را پرداخت کنید. در این مقاله، به بررسی نقاط قوت بیمه شخص ثالث و پوشش‌های مختلف آن می‌پردازیم.

 

1- جبران هزینه‌های مالی اشخاص ثالث: یکی از اهداف اصلی بیمه شخص ثالث، جبران هزینه‌های مالی افراد ثالث در صورت وقوع تصادفات رانندگی است. این پوشش به شما کمک می‌کند تا هزینه‌های پرداختی به افراد ثالث را پوشش دهید و در نتیجه، از مسائل قانونی و مالی بعدی جلوگیری کنید.

 

2- جبران هزینه‌ها و خسارت‌های جانی به سرنشینان اتومبیل: بعضی از بیمه شخص ثالث، پوشش خسارت‌های مربوط به جان و صدمات بدنی سرنشینان خودرو را نیز پوشش می‌دهند. در صورت وقوع تصادفات رانندگی، این پوشش به شما کمک می‌کند تا هزینه‌های پرداختی به سرنشینان خودرو را پوشش دهید و به ایشان کمک کنید تا هزینه‌های درمانی و درمان‌های تکمیلی را پرداخت کنند. همچنین، در صورت وقوع حوادث جانی، این پوشش می‌تواند به خانواده‌های سرنشینان خودرو در پرداخت هزینه‌های قراردادی کمک کند.

 

3- پوشش های مختلف در بیمه شخص ثالث: بیمه شخص ثالث شامل پوشش های مختلفی می‌شود که شامل پوشش در برابر تصادفات خودرویی، پوشش در برابر سرقت، پوشش در برابر آتش سوزی، پوشش در برابر طوفان و سیلاب، پوشش در برابر تصادفات پارکینگ و پوشش در برابر تصادفات خودرویی با حیوانات می‌شود. بهتر است قبل از خرید بیمه شخص ثالث، شرایط و پوشش‌های مختلف هر یک از این پوشش‌ها را دقیق بررسی کنید و با مشاوران بیمه صحبت کنید تا از انتخاب درست برای خودتان اطمینان پیدا کنید.

 

4- پوشش در برابر تصادفات ساختگی: باید توجه داشت که بیمه شخص ثالث پوششی برای تصادفات ساختگی ندارد و در صورت بروز چنین حادثه‌ای، شرکت بیمه هیچ گونه خسارتی را پرداخت نمی‌کند. لذا، باید از بروز تصادفات ساختگی پرهیز کنید واز رعایت قوانین و مقررات راهنمایی کننده رانندگی پیروی کنید.

 

5- پوشش در برابر خسارت‌های جانی جنین: یکی از سوالاتی که برای بسیاری از افراد مطرح می‌شود، تحت پوشش قرار گرفتن جنین در صورت وقوع تصادفات رانندگی است. باید گفت که بیمه شخص ثالث، خسارت‌های جانی وارده به جنین را نیز پوشش می‌دهد. با این حال، باید توجه داشت که میزان دیه سقط جنین بسیار تاثیرگذار است و براساس سن و شرایط جنین محاسبه می‌شود.

a4_xipa.jpg

نحوه پرداخت دیه جنین

 

 برای پرداخت دیه جنین، باید به مبلغ مشخصی که براساس سن و شرایط جنین تعیین شده است، توجه کرد. در سال ۱۴۰۲، میزان دیه سقط جنین برای جنین‌هایی با سن مختلف برابر با زیر‌مجموعه‌های زیر است:

 

- جنین ۲ هفته‌ای: ۲ صدم دیه با مبلغ ۱۸ میلیون تومان

- جنین ۱ ماهه: ۴صدم دیه با مبلغ ۳۶ میلیون تومان

- جنین ۸ هفته‌ای: ۶صدم دیه با مبلغ ۵۴ میلیون تومان

- جنین ۱۲ هفته‌ای: ۷۲ میلیون تومان

- جنین ۱۶ هفته‌ای مونث: ۴۵۰ میلیون تومان

- جنین ۱۶ هفته‌ای مذکر: ۹۰۰ میلیون تومان

- جنین ۱۶ هفته‌ای بدون تعیین جنسیت: ۶۷۵ میلیون تومان

 

همچنین، باید توجه داشت که بر اساس نظر مشورتی قوه قضاییه، حکم تبصره ماده ۵۵۱ قانون مجازات اسلامی مبنی بر یکسان‌ سازی دیه زن و مرد در مورد جنین نیز، قابل اجرا است. با این تفسیر، تفاوت دیه جنین دختری که روح در شش ماهگی خود را از دست داده با دیه جنین پسری که روح در هفده هفتهگی خود را از دست داده، برابر خواهد بود و با توجه به تعیین جنسیت جنین، مبلغ دیه بر این اساس محاسبه خواهد شد. مطالبی که شاید مورد علاقه شما باشد: بیمه شخص ثالث ایران  ،  قیمت بیمه ثالث ایران  ،  استعلام بیمه شخص ثالث ایران  ،  قیمت بیمه بدنه ایران  و مطالب دیگر را دنبال نمایید.

 

 

به طور کلی، بیمه شخص ثالث در کاهش ریسک حوادث رانندگی موثر است. با این حال، برای انتخاب یک بیمه شخص ثالث مناسب برای خود، باید به شرایط و پوشش‌های مختلف هر یک از بیمه‌ها دقت کرد و با مشاوران بیمه صحبت کرد تا بهترین تصمیم را در خرید بیمه شخص ثالث برای خودتان بگیرید. همچنین، باید همیشه به قوانین و مقررات رانندگی پایبند بوده و از رعایت اصول ایمنی در رانندگی، مانند استفاده از کمربند ایمنی، رعایت سرعت مجاز، فاصله ایمن با خودروهای دیگر و ... پیروی کرد. با اینکه بیمه شخص ثالث به شما کمک می‌کند هزینه‌های حوادث رانندگی را کاهش دهید، اما بهترین روش پیشگیری از وقوع حوادث است.

 

بیمه شخص ثالث ایران

قیمت بیمه ثالث ایران

استعلام بیمه شخص ثالث ایران

قیمت بیمه بدنه ایران

 

۰ ۰

طراحی سایت در شیراز (حرفه ای + کارآمد) با قیمت عالی 2023تیم راهکارهای وب

۴۵ بازديد

طراحی سایت در شیراز (حرفه ای + کارآمد) با قیمت عالی 2023

در سال ????، دنیای وب دیزاین به دنبال الهام بخشی های جدید و فراتر از حدود بوده است. در اینجا، نام و برخی از ایده های معروف و شگفت انگیز هفت وب دیزاینر موفق را معرفی می کنیم که می تواند برای طراحان وب الهامبخش باشد:

وب سایت را مطابق با استانداردهای مدرن طراحی نمایید.

1. جنیسیس پارک (Genesis Park)

 

جنیسیس پارک یکی از دیزاینر های برجسته و موفق در دنیای وب است. او با طراحی وبسایت هایی که متمرکز بر تجربه کاربری هستند، خود را برجسته کرده است.

 

2. راسل وایت (Russell White)

 

راسل وایت یک طراح وب ساده ولی الهام بخش است. او با طراحی وبسایت های کوچک و زیبا، به عنوان یکی از نمونه های الهام بخش برای طراحان وب شناخته شده است.

 

3. کائوری کنتو (Kawori Konto)

 

کائوری کنتو یک دیزاینر وب ژاپنی است که با طراحی وبسایت های جذاب و خلاقانه، بازار ژاپن را به خود اختصاص داده است.

 

4. جون نیل (June Neal)

 

جون نیل یکی از طراحان وب معروف در دنیای شبکه های اجتماعی است. او با طراحی وبسایت هایی که قابل تعامل هستند و روی کاربران متمرکزند، خود را برجسته کرده است.

 

5. سوفیا بیولین (Sofia Bullen)

 

سوفیا بیولین یکی از دیزاینر های وب الهام بخش در بریتانیا است. او با طراحی وبسایت هایی که متمرکز بر رنگ و فرم هستند، خود را برجسته کرده است.

 

6. دیوید لو (David Lu)

 

دیوید لو یکی از طراحان وب موفق است که با طراحی وبسایت هایی که متمرکز بر پویایی و حرکت هستند، خود را برجسته کرده است.

 

7. لانا دوین (Lana Dwayne)

 

لانا دوین یکی از دیزاینر های وب معروف در زمینه نمایش تصاویر است. او با طراحی وبسایت هایی که متمرکز بر تصاویر و عکس هستند، خود را برجسته کرده است.

 

8. ناتالیا لارینگ (Natalia Laring)

 

ناتالیا لارینگ یکی از دیزاینر های وب موفق در زمینه صفحات وب کوچک و ساده است. با طراحی وبسایت هایی که ظاهری

ساده و خلاقانه دارند، او به عنوان یکی از نمونه های الهام بخش برای طراحان وب شناخته شده است.

 

9. جیمز مورگان (James Morgan)

 

جیمز مورگان یکی از دیزاینر های وب پیشرو در زمینه طراحی وبسایت های مرتبط با فضای مجازی است. با استفاده از طراحی های خلاقانه، او توانسته است خود را به یکی از اساتید در زمینه طراحی وب تبدیل کند.

 

این نمونه های الهام بخش، نشان دهنده توانایی طراحان وب برای ایجاد وبسایت های جذاب و متفاوت هستند. با توجه به تغییرات و تحولات پیوسته در دنیای وب، طراحان با استفاده از این نمونه ها و دیده شدن آثار آن ها، می توانند طرح های خلاق و مناسبی را برای وبسایت های خود ایجاد کنند.

طراحی سایت در اصفهان | بهترین و جذاب ترین | تیم راهکارهای وب

طراحی سایت در تهران ?جذاب ترین در 1402 | - تیم راهکارهای وب

طراحی سایت در شیراز (حرفه ای + کارآمد) با قیمت عالی 2023

مجید جلیلی - تیم راهکارهای وب

منبع : تیم بزرگ راهکارهای وب  websolutiontools.com

۰ ۰

رژیم غذایی ماکرو چیست و چه فوایدی دارد

۴۴ بازديد

چقدر با رژیم ماکرو شماری آشنا هستید؟ آیا شما هم قصد دارید این رژیم را امتحان کنید؟ برای رفتن به سمت ماکرو شماری باید آن را به خوبی بشناسید و نکته‌های این رژیم غذایی را رعایت کنید.

اساس رژیم ماکرو بر شمارش درشت مغذی‌ها است و شما در طول روز باید به اندازه معینی درشت مغذی دریافت کنید. پیشنهاد می‌کنم برای شناخت زیر و بم این رژیم پرحرف و حدیث، با ما تا انتهای مطلب، همراه باشید.

ماکرو چیست؟

 

واژه Macronutrients (ماکرو) از کلمه یونانیmakrosبه معنای بزرگ نشات می‌گیرد. ماکرو به عبارت ساده یعنی «درشت مغذی». درشت مغذی‌ها، موادی هستند که در مقادیر زیاد به آنها نیاز دارید؛ زیرا تمام انرژی روزانه شما را تامین می‌کنند. درشت مغذی‌ها اساساً به سه گروه اصلی تقسیم می شوند:

  • کربوهیدرات
  • پروتئین
  • چربی

 

منابع غذایی ماکروها یا درشت مغذی‌ها

 

ماکروها انرژی بدن را تامین می‌کنند و شامل سه درشت مغذی (پروتئین، چربی و کربوهیدرات) می‌شوند. هر غذایی حاوی مقادیر متفاوتی از این درشت مغذی‌هاست. در رژیم ماکرو شماری باید منابع زیر را در برنامه غذایی خود بیاورید.

 

منابع پروتئین

 

بدن برای ساخت و ترمیم بافت‌ها، ارتباطات سلولی، واکنش‌های آنزیمی، عملکرد سیستم ایمنی و غیره به پروتئین نیاز دارد. برای کسب اطلاعات کامل در این رابطه به مجله رژیم غذایی ماورای سلامت مراجعه نمایید.

نمونه‌هایی از غذاهای غنی از پروتئین عبارتند از: گوشت قرمز، مرغ، ماهی، تخم مرغ، لوبیا، توفو و آجیل.

یک گرم پروتئین تقریباً چهار کالری دارد. توصیه می‌شود حدود 30% از کالری روزانه شامل پروتئین باشد. با این حال، این مقدار می‌تواند برای افراد مختلف بسته به سن، هدف، توده عضلانی و غیره) متفاوت باشد.

منابع چربی

 

یک گرم چربی 9 کالری دارد. بزرگسالان باید 20 تا 35? کالری روزانه خود را از چربی دریافت کنند. اگرچه صنعت رژیم غذایی در طول تاریخ چربی را بد نام کرده‌است، اما چربی برای یک بدن سالم، ضروری است و فواید زیر را دارد:

  • محافظت از اعصاب
  • تنظیم هورمون‌ها
  • جذب مواد مغذی
  • حفظ دمای بدن
  • ذخیره انرژی

نمونه‌هایی از غذاهای پرچرب، عبارتند از: کره، روغن‌ها، آووکادو، آجیل، ماهی چرب و گوشت.

برخی از چربی‌ها انتخاب بهتری نسبت به سایرین هستند. چربی به دو نوع اصلی تقسیم می‌شود:

  1. چربی اشباع شده که در دمای اتاق جامد است؛ این نوع چربی سودمند نیست و باید در حد اعتدال مصرف‌شان کنید.
  2. چربی غیراشباع مانند چربی تک غیر اشباع و چند غیر اشباع که در دمای اتاق مایع است. آجیل، دانه‌ها، آووکادو و ماهی‌های چرب حاوی این چربی‌ها هستند. این‌ها چربی‌های سالم و سودمندی هستند.

منابع کربوهیدرات‌

 

کربوهیدرات‌ها از شکر، نشاسته و فیبر تشکیل شده‌اند. آنها منبع اصلی انرژی بدن شما هستند. کربوهیدرات‌ها سریع‌ترین و ساده‌ترین منبع سوخت بدن و منبع انرژی ترجیحی برای مغز شما هستند که باید در رژیم ماکرو شماری حضور داشته باشند. کربوها به ویژه برای تمرینات استقامتی بالا و قدرت انفجاری مهم و لازم هستند.

کربوهیدرات‌ها حاوی 4 کالری در هر یک گرم هستند و توصیه می‌شود که بزرگسالان 45 تا 65 درصد کالری روزانه خود را از کربوهیدرات‌ها دریافت کنند. مردم گاهی کربوهیدرات‌ها را با مواد غذایی فرآوری شده و کم مغذی، مانند کلوچه‌ها و نان سفید مرتبط می‌دانند.

نمونه هایی از غذاهای غنی از کربوهیدرات عبارتند از: سیب زمینی، برنج، ماکارونی، نان، میوه، لوبیا و جو.

این غذاها سرشار از فیبر هستند و به سیر ماندن فرد برای مدت طولانی کمک می‌کنند  و یک رژیم غذایی سالم را رقم می زنند.

مقدار کربوهیدرات مورد نیاز هرکس متفاوت است. برخی از افراد با رژیم‌های کم کربوهیدرات حال‌شان خوب است، در حالی‌که برخی دیگر نیاز به رژیم غذایی پر کربوهیدرات دارند.

اهمیت استفاده از ماکروها (درشت مغذی‌ها) در برنامه غذایی

 

هر درشت مغذی، مواد مغذی مهمی را برای بدن تامین می‌کند و همچنین نقش کلیدی در ترکیب بدنی شما دارند. شما برای انجام کارهای‌تان و بقای روزانه به ماکروها نیاز دارید. داشتن یک رژیم مناسب ماکرو شماری به شما در این موارد کمک خواهد کرد:

  • تناسب اندام
  • حفظ عضلات
  • سوزاندن چربی
  • سالم ماندن بدن
  • کنترل بهتر انرژی
  • بهبود خلق و خو و اشتها

رژیم ماکرو شماری چگونه است؟

 

این روزها رژیم ماکرو شماری بسیار پرطرفدار شده و خیلی‌ها آن را پیگیری می‌کنند. ماکروشماری به معنای وزن کردن و اندازه گیری غذا و سپس ثبت گرم هر درشت مغذی (پروتئین، کربوهیدرات و چربی) است. شما باید حساب این موارد را داشته باشید. اما آیا این کار خوبی است؟

شاید بله و شاید هم خیر؛ بستگی به عوامل مختلفی دارد و اگر می‌خواهید این رژیم را بگیرید، باید چند نکته را در نظر بگیرید.

رژیم ماکرو شماری یعنی شمارش ماکروها به جای شمارش کالری و چیزی در آن حذف یا اضافه نمی‌شود؛ فقط مقدار درشت مغذی‌ها شمرده می‌شود. هر کس به میزان خاصی درشت مغذی نیاز دارد دارد؛ بنابراین هیچ دو رژیم ماکرو شماری یکسان نیستند و نمی‌توان برای افراد متعدد، یک رژیم ماکرو شماری واحد پیشنهاد داد.

اگر می‌خواهید ماکرو شماری را امتحان کنید، پیشنهاد می‌کنیم که با یک متخصص تغذیه مشورت کنید و همزمان از یک برنامه ورزشی اصولی هم استفاده کنید. داشتن یک برنامه غذایی ورزشی اختصاصی که با توجه به نیازها و شرایط بدنی‌تان تنظیم شود، شما را به هدف‌تان خواهد رساند.

فواید ماکرو شماری

 

ماکرو شماری و داشتن حساب دقیق آنچه می‌خورید، قطعاً فوایدی دارد. ماکرو شماری باعث می‌شود شما به تغذیه خود توجه بیشتری کنید و انتخاب‌های بهتر و سالم‌تری برای وعده‌های خود داشته باشید. وقتی سراغ ماکرو شماری می‌روید، حتما فواید و معایب آن را در نظر بگیرید و ببینید آیا این رژیم می‌تواند برایتان مفید باشد یا خیر. در این قسمت به مهم‌ترین مزایای ماکرو شماری اشاره می‌کنیم.

1.دریافت مواد مغذی کافی

 

ماکرو شماری باعث می‌شود شما به مقدار و نوع غذایی که می‌خورید، توجه بیشتری کنید. بسیاری از مردم اگر مراقب تغذیه خود نباشند، پرخوری می‌کنند. برخی هم، با اینکه عجیب است، به اندازه کافی غذا نمی‌خورند، مگر اینکه پای زور و اجبار، وسط باشد.

در این موارد، شمارش ماکروها می‌تواند گزینه خوبی باشد؛ زیرا شما با رعایت این رژیم، خیال‌تان راحت می‌شود که کالری مناسب را برای رسیدن به اهدافتان دریافت می‌کنید.

 

2.توجه به نیازهای بدن

 

ماکروشماری می‌تواند به عنوان یک رژیم تکمیل کننده در کنار یک رژیم‌ غذایی دیگر استفاده شود. در این صورت خیال‌تان راحت می‌شود که به اندازه کافی و مناسبی درشت‌مغذی‌ و ریزمغذی‌ و کالری‌ مصرف می‌کنید. برای مثال، هر دو رژیم کتوژنیک و زون، بسیار دقیق هستند و از شما می‌خواهند که ماکروهای خود را اندازه‌گیری کنید تا درصدهای مناسب منابع غذایی از بین نرود.

با رژیم کتوژنیک، بدن شما از چربی به عنوان منبع اصلی انرژی خود استفاده می‌کند و مصرف بیش از حد کربوهیدرات یا پروتئین می‌تواند شما را از منطقه چربی سوز و تولید کننده کتون خارج کند، بنابراین مهم است که مقدار دقیق ماکروها شمرده شود.

3.آگاهی نسبت به وضعیت غذایی خود

 

از کمبودها و نقص‌های برنامه غذایی فعلی‌تان آگاه می‌شوید. ما در ماورای سلامت همیشه این جملات را می‌شنویم: “من خوب غذا می خورم!” یا “من یک رژیم متعادل و منطقی دارم.” مشکل این است که واقعاً این‌طور نیست و افراد «تصور می‌کنند» که مسیر درستی را می‌روند.

بسیاری از اوقات، هنگامی که شروع به ماکرو شماری می‌کنید، متوجه می‌شوید که چیزهایی هست که به آن توجه نداشتید و برخلاف آنچه فکر می‌کنید همه چیز خیلی هم روی حساب کتاب نیست. به عنوان مثال، خیلی از افراد فکر می‌کنند که پروتئین کافی می‌خورند، اما زمانی که شروع به آوردن مقدار پروتئین‌ها روی کاغذ می‌کنند، متوجه می‌شوند که این‌طور نیست.

فواید دیگر

 

همان طور که گفتیم ماکرو شماری می‌تواند فواید مختلفی برای شما داشته باشد. برخی از مزایای دیگر این رژیم، عبارت است از:

  • کاهش وزن
  • عضله سازی
  • بهبود عملکرد ورزشی
  • مدیریت سطح قند خون

 

معایب رژیم ماکرو شماری

 

اگر راستش را بخواهید، باید بگوییم که رژیم ماکرو شماری به برخی از افراد توصیه نمی‌شود؛ زیرا می‌تواند برخی از رفتارهای ناسالم و شرایط نامطلوب را در زندگی ما تشدید کند یا به ما احساس امنیت کاذب نسبت به تغذیه‌مان بدهد. قبل از شروع رژیم، باید حواس‌تان به این ویژگی‌های ماکرو شماری باشد.

1.زمان‌بر و پر زحمت

 

شمردن ماکروها کمی زمان و انرژی می‌گیرد. برای کسانی که زندگی پرمشغله‌ای دارند یا آشپزی و تهیه غذا برای‌شان سخت است، شمردن ماکروها یک مرحله اضافه و زمان‌گیر خواهد بود. علاوه بر وزن کردن و اندازه‌گیری کالری غذا، باید ماکروها را هم بشمارید و آن را یادداشت و ثبت کنید.

2.ایجاد وسواس و اختلال غذایی

 

ماکروشماری می‌تواند باعث تشدید و یا ایجاد اختلال در غذا خوردن شود. توجه زیاد به وزن کردن، اندازه‌گیری و ثبت ماکروها، ممکن است که عادات وسواسی و ناسالم را در افرادی که سابقه اختلالات خوردن مانند بی‌اشتهایی، پرخوری عصبی و یا رژیم‌های افراطی دارند را تشدید کند.

 

3.تنوع غذایی کم

 

رژیمی که بر پایه شمردن ماکروها باشد می‌تواند منجر به کمبود تنوع مواد مغذی شود. در این رژیم‌ها نادیده گرفتن ریز مغذی‌های ضروری می‌تواند پیش بیایید؛ زیرا این رژیم غذایی فقط بر پروتئین، کربوهیدرات‌ها و چربی تمرکز دارد.

فردی که از ماکروشماری پیروی می‌کند حواسش فقط به پروتئین، چربی و کربوهیدرات است و از مسائل دیگر غافل می‌شود. تنها هدف او این است که طبق برنامه درشت مغذی‌های کافی را دریافت کند. چنین هدفی منجر به انتخاب غذاهای تکراری و فقط درشت مغذی می‌شود. این کار هم خسته کننده است و هم برای سلامتی مشکل دارد.

 

4.استرس و محدودیت در روابط

 

ماکرو‌شماری می‌تواند منجر به استرس اجتماعی شود و افراد را از دوستان و خانواده دور کند. شمردن ماکروها ممکن است که برای برخی چیز مهمی نباشد، اما برای برخی دیگر، اذیت کننده باشد و باعث استرس آن‌ها شود. برای مثال، ممکن است فردی کمتر با دوستانش به شام ??برود، زیرا در سفارش غذا وسواسی می‌شود یا باید ماکروهای غذا را بشمرد و این کارها برایش در جمع، دشوار و سخت است.

نحوه توزیع درشت مغذی‌ها در برنامه غذایی بر اساس هدف

 

در طول روز، بدن شما به سوخت کافی برای تامین انرژی ثابت نیاز دارد تا بهترین عملکرد را داشته باشد. تعیین مقدار ماکروهای موردنیاز با کمک یک متخصص تغذیه انجام می‌شود، اما چند مرحله وجود دارد که می‌توانید یاد بگیرید و خودتان بتوانید مقدار موردنیاز هر درشت مغذی را حساب کنید.

شما باید تعداد کل کالری مورد نیاز روزانه خود را بر اساس تایپ بدن، درصد چربی و عضله فعلی، سطح فعالیت و اهداف کلی خود تعیین کنید. پس از آن می‌توانید ماکروهای خود را بشمارید و درصدها را بر اساس آن تقسیم کنید.

  • اگر فردی فعال هستید و می‌خواهید وزن فعلی را حفظ کنید: 10-35? پروتئین، 20-30? چربی و 45-65? کربوهیدرات.
  • اگر هدف شما کاهش وزن است و نسبتا فعال هستید: (یعنی پنج روز در هفته بیش از 30 دقیقه در روز ورزش می‌کنید) 30 درصد پروتئین، 25 درصد چربی و 45 درصد کربوهیدرات.
  • اگر هدف شما کاهش وزن است و ورزشکار باسابقه هستید: (یعنی پنج روز در هفته بیش از یک ساعت در روز ورزش می‌کنید) لازم است با یک متخصص و کارشناس غذایی- ورزشی مشورت کنید.

لطفاً توجه داشته باشید: این نسبت‌ها فقط چند سرنخ هستند. مقدار درشت مغذی موردنیاز واقعی شما ممکن است بر اساس نوع بدن، اندازه بدن و سابقه پزشکی متفاوت باشد.

ماکروشماری بهتر است یا کالری شماری؟

 

شمارش ماکروها در بین افرادی که تمرینات مقاومتی (قدرتی) انجام می‌دهند، محبوبیت بیشتری دارد. چراکه دغدغه اصلی آن‌ها مقدار پروتئین است. اما برای کسانی که صرفا می‌خواهند لاغر شوند، معمولا کالری مهم‌تر است.

اما اینکه کدام بهتر است؟ باید بدانید که کالری و درشت مغذی‌ها هر دو مهم هستند؛ و هر دو باهم می‌توانند به کمک اهداف مختلف شما بیایند. تقریبا تمام نکات منفی ماکروشماری و کالری شماری یکسان هستند؛ اما نکات مثبت ماکروشماری بیشتر است.

بنابراین اگر قرار باشد فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کنید، توصیه ما به شما ماکروشماری است. اما توصیه بهتر این است که به جای تمرکز صرف بر روی یکی از این دو روش، هردو را ترکیب کنید تا راحت‌تر و سلامت‌تر به هدف خود برسید.

 

https://tcgschool.edu.in/members/wesleycruz1/activity/

https://lwccareers.lindsey.edu/profiles/3008766-jenny-tucker

https://mindvalley.kl.tis.edu.my/user/jenny_tucker284

https://ams.ceu.edu/optimal/optimal.php?url=https://mavarayesalamat.ir/

https://nowewyrazy.uw.edu.pl/profil/WesleyCruz1

https://www.ottawaks.gov/profile/wesleycruz1/profile

https://trove.nla.gov.au/userProfile/user/user:public:wesleycruz1/about

 

 

۰ ۰

چگونه شادی عمیق دورنی را به خویشتن خویش فرا بخوانیم

۴۹ بازديد

بسیاری از محققان معتقدند که با استفاده از شش عادت زیر، ما این قدرت را داریم که خوشحال باشیم. یک خوشحالی واقعی!

شما این قدرت را دارید که امروز واقعا شاد باشید. این گفته‌ی گروه بسیاری از پژوهشگران، روانشناسان و مربیان زندگی است که رازهای شادی را آشکار می‌کند. در واقع روانشناسی و پیشنهدات آن فقط بهشرط اجرا و عمل فرد بیمار است که می تواند بر تمای جنبه های زندگی وی تاثیری شگرف و باورنکردنی بگذارد.

آنها می‌گویند شادی واقعی، خیلی بیشتر از یک لبخند بر روی صورت است. در واقع روشی است که ما به دنیا نگاه می‌کنیم. افراد شاد، روی پیروزی‌ها و معجزات کوچک، بیشتر از مشکلات تمرکز می‌کنند و به جای گرفتار شدن در ترس و نگرانی، در هر موقعیتی احتمالات خوب را می‌بینند.

آنها در مقابله با مشکلات، اعتماد بنفس دارند و با هدف زندگی می‌کنند. شما هم می‌توانید این حالت ذهنی را داشته باشید، حتی اگر در حال حاضر در زندگیتان، نا امید هستید. اگر معمولا بدبین هستید یا بمدت طولانی بدبین بوده‌اید، شش عادت زیر را بپذیرید و آنها را بکار ببرید:

 

آمال و آرزوهایتان را به بخت آزمایی ربط ندهید

 

اگر از بسیاری از ما پرسیده شود که چه چیزی ما را خوشحال می‌کند و چه شانس‌هایی باعث تغییر شرایط ما می‌شود، می‌گوییم وقتی خوشحال خواهیم بود که در قرعه کشی برنده شویم، شغل بهتری داشته باشیم یا وزنمان کاهش یابد.

ویلیام فیلیسون، دکتر و روانشناس دانشگاه ویک فارست در وینستون که در مورد شادی مطالعه می‌کند می‌گوید: در جامعه، باور داریم که شادی، چیزی است که از بیرون می‌آید و برای ما اتفاق می‌افتد. اما در واقع، شادی از درون می‌آید و بستگی به این دارد که در مورد زندگیتان چگونه فکر می‌کنید.

مطمئنا رویدادهای بیرونی و اشیاء مادی مانند یک ماشین جدید، یا حقوق بیشتر می‌توانند به شما احساس خوشبختی دهند؛ اما آن احساسات، دائمی نیستند. شما می‌توانید دیدگاهتان را طوری تغییر دهید که چه کاهش وزن، برنده شدن در قرعه کشی یا افزایش حقوق داشته باشید یا نه، احساس آرامش و اعتماد بنفس کنید.

به دنبال آرامش باشید

 

با قبول این عادت شروع کنید: چند دقیقه در روز را در تنهایی و سکوت بگذرانید. سوزان ویلیس، دکتر و مربی زندگی می‌گوید: واقعیت‌های زندگی مدرن، معمولا ما را مجبور به فکر کردن در مورد مسائل نگران کننده می‌کند. مثلا شما درباره‌ی این چیزها فکر می‌کنید: امروز چه کاری باید انجام دهید، ? دقیقه پیش، چه چیزی گفته‌اید یا در مورد تماس تلفنی فردا که نگرانش هستید فکر می‌کنید.

یک زمان ساکت و آرام به شما این امکان را می‌دهد که آن سر و صداها را قطع کنید و متوجه شوید که واقعا چه چیزی برایتان مهم است. سوزان پیشنهاد می‌کند که ساعتتان را ?? دقیقه زودتر از وقت بیداری معمولتان تنظیم کنید (قبل از بیدار شدن اعضای خانواده یا زنگ خوردن تلفن) و به یک اتاق ساکت بروید.

در دفتر وقایع روزانه‌تان چیزی بنویسید، تمرینات تنفسی پاکسازی ذهن انجام دهید یا فقط یک شمع روشن کنید و آرام بنشینید. این تمرین، به شما کمک می‌کند که به دو روش شادی را پیدا کنید.

در مقالات مجله سلامتی و روانشناسی ماورای سلامت به مبحث تمرین های سکوت و مدیتیشن جهت دستیابی به آرامش درونی مفصل تر پرداخته شده است.

اول، جلوی ترشح هورمون‌های استرس مانند آدرنالین و کورتیزول را می‌گیرد. اگر این هورمون‌ها تولید شوند، شما مضطرب، تحریک پذیر و ناراضی می‌شوید.

دوم، پزشکانی که در زمینه‌ی بودیسم و یوگا فعالیت می‌کنند معتقدند هنگامی که یاد بگیرید این نداهای درونی را ساکت کنید، چیز جالبی اتفاق می‌افتد. استفان کوپ، محقق مرکز یوگا و سلامت در لنوکس می‌گوید: هنگامی‌که شما آرام و ساکت هستید، پاسخ سوال «چه چیزی مرا خوشحال می‌کند؟» خود بخود مشخص می‌شود.

در زندگیتان، بدنبال خیر و خوبی باشید

 

کارشناسان می‌گویند اگر می‌خواهید واقعا خوشحال باشید، عادت کنید که در زندگی‌تان بدنبال خوبی باشید. هر روز لیستی از پنج چیزی که دوست دارید و از آن لذت می‌برید تهیه کنید. شاید از چرت زدن روی نیمکت یا در آغوش گرفتن فرزندتان لذت می‌برید یا از اینکه وقت دارید تا با همسرتان شام بخورید، خوشحال و سپاسگزارید.

اینکه چطور این قدردانی را انجام می‌دهید به خودتان بستگی دارد. برخی از کارشناسان توصیه می‌کنند که آن ? چیز را قبل از خواب بنویسید. بنابراین بطور ناخوداگاه با یک احساس مثبت به خواب می‌روید. بعضی دیگر پیشنهاد می‌کنند که قبل از هر وعده‌ی غذایی، در ذهنتان آنها را بررسی کنید. می‌توانید هر روز روی ? چیز ثابت تمرکز کنید یا هر روز یک لیست جدید تهیه کنید.

 

مانند یک دوست، با خودتان رفتار کنید

 

اگر به روش‌های منفی با خودتان صحبت کنید، نمی‌توانید خوشحال باشید. سوزان می‌گوید: چیزهایی که به خودتان می‌گویید، روی اخلاق و بدنتان تاثیر می‌گذارد.

افکار منفی باعث ترشح هورمون‌های استرس می‌شود و در نتیجه احساس بدتری پیدا می‌کنید. بسیاری از ما، یکسری انتقادات تند و خشن داریم که بی وقفه در ذهنمان در جریانند. اگر شما با این نوع صحبت کردن، شانس خود را برای رضایت و آرامش درونی از بین می‌برید، تصمیم بگیرید که با خودتان مانند یک دوست خوب صحبت کنید.

قول دهید که به افکارتان توجه کنید و وقتی متوجه افکار منفی شدید، آنها را با افکار مثبت جایگزین کنید.

 

کسی را به شام دعوت کنید

 

عادت دیگری که می‌تواند شما را به خوشبختی واقعی برساند، بخشنده بودن است. استفان کوپ می‌گوید: «بودا می‌گفت اگر ما قدرت بخشندگی را برای ایجاد شادی درک می‌کردیم، هرگز به تنهایی غذا نمی‌خوردیم.» او توصیه می‌کند که بیشتر کارهای سخاوتمندانه انجام دهید.

همه‌ی ما انگیزه‌های طبیعی برای بخشندگی داریم. مثلا ممکن است به ذهنتان خطور کند که یک دوست تنها را به شام دعوت کنید، به عمه‌ی پیرتان زنگ بزنید یا برای همکارتان قهوه بگیرید.

شاید بهانه بیاورید که وقت ندارید یا نمی‌خواهید پول خرج کنید. اما دفعه‌ی بعد که یکی از این افکار به ذهنتان رسید، به آن عمل کنید. بخشش، باعث ایجاد شادی می‌شود، هم در کسی که می‌بخشد و هم در گیرنده. آن احساسات خوب می‌توانند بمدت طولانی باقی بمانند.

 

یک لیست از لحظات شاد تهیه کنید

 

در نهایت برای شاد بودن، شما باید استعدادهای خود را بشناسید و هر روز از آنها استفاده کنید. بسیاری از مردم، زندگیشان را صرف تلاش برای رفع نقاط ضعفشان می‌کنند (صفاتی مانند بی نظمی، زود عصبانی شدن یا کمرویی شدید).

بجای اینکه روی نقاط ضعف‌تان تمرکز کنید، برای نقاط قوت‌تان، بیشتر انرژی بگذارید. توجه کنید که وقتی لبخند می‌زنید، در حال انجام چه کاری هستید. حداقل یک هفته، لیستی از این لحظات شاد تهیه کنید و در روز بعد، آنها را مطالعه کنید. تعدادی از لحظات شاد خود را انتخاب کنید و با خودتان قرار بگذارید تا جایی که می‌توانید، آن‌ها را تکرار کنید.

 

 

http://www.wikidot.com/user:info/tobi-metz

https://www.atlasobscura.com/users/tobimetz3

https://trello.com/u/tobimetz3

https://500px.com/p/tobimetz3?view=photos

https://www.tetongravity.com/community/profile/TobiMetz3/

https://www.authorstream.com/TobiMetz3/

https://www.f6s.com/tobi-metz

https://www.intensedebate.com/people/TobiMetz3h

https://www.openlearning.com/u/tobimetz-rilx26/

 

 

۰ ۰

پایان نامه ارشد (اسناد ترهین بانک ها)

۳۳ بازديد

بررسی اسناد ترهین بانک ها و ضمانت اجرایی آنها



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

پایان نامه ارشد (اسناد ترهین بانک ها)
۰ ۰

پایان نامه ارشد ( خسارت تأخیر تأدیه در فقه امامیه و حقوق موضوعه ایران)

۳۹ بازديد

خسارت تأخیر تأدیه در فقه امامیه و حقوق موضوعه ایران



۰ ۰

پایان نامه ارشد (احکام راجع به فسخ معاملات در قانون مدنی )

۳۷ بازديد

احکام راجع به فسخ معاملات در قانون مدنی



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

پایان نامه ارشد (احکام راجع به فسخ معاملات در قانون مدنی )
۰ ۰

پایان نامه ارشد (سرمایه اجتماعی وتاثیر آن بر کاهش میزان جرم و احساس امنیت اجتماعی)

۴۶ بازديد

سرمایه اجتماعی وتاثیر آن بر کاهش میزان جرم و احساس امنیت اجتماعی



۰ ۰

two free stories for kids

۳۰ بازديد

two free stories for kids

 

 

z1_kld.jpg

The Little Mermaid story for kids

 

 

 

My dear little friends! I’m gonna tell you the little mermaid story!

Once upon a time, far and deep in the ocean, where the water is shiny and blue, lived a sea king who had six mermaid daughter. Five of them were happy and cheerful while the youngest one was deeply sad and no one hadn’t seen her smile.

The little mermaid wanted to see the surface world! She loved to see green trees and blue sky. Because of that she always swam to the top of the ocean to enjoy the surface world’s view. She felt depressed when she couldn’t see the above world.

Georgios fish, beautiful shells and all the colorful creatures in the sea were always trying to make her smile but they usually failed. Even her father’s bedtime stories couldn’t cheer her up.

One night, the little mermaid swam to the top of the ocean when others were sleep. It was a stormy night and waves were crashing into rocks. The lightning stroke to a ship which was rolling in the ocean. The little mermaid saw a man beside the ship, signaling for help.

She swam and helped him quickly. She brought him to the shore and rested him on sands. The little mermaid fell in love with the young man in that short time. So she started to sing a song with his magical voice for the prince. And then she came back to the ocean.

She was so much in love with the young man that she couldn’t stop thinking about him. So he decided to go and visit the seashore witch and ask her to grant a wish.

The little mermaid wanted to dance and walk on the surface world. she wanted to feel the warmth of the sand. The witch. who was cunning and tricky, stirred her potion with an evil smile.

I will grant your wish! But I’ve got one condition! She said. I will give you the ability to walk and dance. But you’ll be no longer be able to talk and sing. If the prince doesn’t confess to his love for you in three days, your voice will be mine forever!

I agree! I accept your condition!

 

 

 

But let me tell you about the prince! He remembered one and only one thing about his rescuer! Her magical voice.

So my little friends, the witch transformed our little mermaid. After she transformed she went to the shore and sat on the warm sand where the prince was looking for her rescuer. prince didn’t remember our little mermaid:

Who are you? OH! You can’t walk?! Let me help you.

So, the prince took the little mermaid to his palace! On the second day, when little mermaid and prince were sailing on the ocean, prince decided to confess his love to her, but before he get a chance, the evil eels of tricky wish, attacked the ship.

The tricky witch who knew this, hid little mermaid’s voice in a seashell and hung it to her neck. Then transformed herself into a beautiful young woman! Then she started singing on the seashore. when the prince heard that magical voice, he was convinced that the tricky witch is her rescuer. so he decided to marry her!

But our little mermaid had many good friends! seals and fish! they decided to uncover witch’s evil plan! They attacked the witch and managed to break the chain of the neckless! Now it was the time! Our little mermaid got her voice back! She now could tell the prince who she truly was!

But on that moment, the sun set and the third day finished! Little mermaid’s legs turned into a tail and the witch grab her and took her into the deep water of the ocean!

 

The Town Musicians of Bremen story for kids

 

 

 

My dear fellows, Today I’m gonna tell you the story of town musicians of Bremen.

Once upon a time, there was a man who had a donkey. His donkey had carried the corn sacks for many years. for him! Yes kids! He was a indeed, a loyal donkey!

But getting old, the donkey became weak and unsuitable for the job! So the owner thought to himself:

Should I keep this donkey or let him go?

Sensing the danger, donkey ran away from the farm and decided to go to Bremen.

Yes! I will be a great musician there! He thought.

He started his journey. He walked and walked until he reached a dog, lying on the road! The dog was gasping like he had just finished a long run!

What are you gasping for, dear friend?

OH! I got old and I can’t go hunting every day! said the dog. My master didn’t want me anymore! So I decided to run away! But, how can I find food?

I know what to do! I’m going to Bremen to become a musician! come with me. We can form a band together. I’ll play the Lute and you shall beat the kettledrum!

So the dog agreed! They were not far in the road when they saw a cat! He was sitting on the road, with eyes full of tears like the ocean!

Fluffy fellow! Why are you crying so hard? Asked the donkey!

How can I be happy when my life is in danger! I’m getting old! My teeth are not sharp anymore! I don’t wanna chase mice anymore! I rather sit near the fireplace and rest! So my mistress wanted to get rid of me! I escaped! But what am I gonna do now?

Join us! You understand night music. So you can be a member of our band! We are gonna be musicians of Bremen!

The cat thought really hard and decided to join them. The three runaways continued their journey and they reached a rooster who was cock-a-doodle-doing with all his might.

Your cock-a-doodle-do goes through and through my skull, said the donkey. What is the problem?

My mistress has guests tomorrow and he told the chef to cook a delicious soup with me for them! this evening I am to have my head cut off. Now I am cock-a-doodle-doing at full pitch while I can. The rooster cried!

Ah you feathery red headed friend! You better come with us and be a part of our band! We are heading to Bremen and become musicians! It is indeed better than death! You have a full pitch voice! Our music will have the best quality! Said the donkey.

The rooster agreed. So the four animal continued their trip to Bremen. In the evening they decided to rest in the forest. The donkey and the dog laid under a large tree while the rooster and the cat settled in the branches. The rooster flew right un the top where he was safer. right before they fall to sleep, the rooster said:

I saw a light! there most be a house not far off!

So we better get up and go! Said the donkey. I’m not comfortable here! We want a shelter.

So they moved further on, and soon saw the light shine brighter and grow larger, until they came to a well lit robber’s house. The donkey, as the biggest, went to the window and looked in.

What do you see, my grey horse? Asked the rooster.

What do I see? Answered the donkey. A table covered with good things to eat and drink, and robbers sitting at it enjoying themselves.

OH! That is just what we want! Said the rooster!

I wish we were there! Moaned the donkey!

Then the animals put their heads together and planned how to best win an invitation to come inside and join the robbers at the feast.

Come, come my friends, said the donkey. We are musicians, so let us sing for our supper.

They began to sing as best as they can. The donkey brayed, the dog barked, the cat mewed, and the rooster cock-a-doodle-do’ed.

Then they burst through the window into the room, so that the glass clattered! At this horrible din, the robbers sprang up, thinking this has to be a ghost, and they escaped in a great fright out into the forest.

The four companions now sat down at the table, pleased with what was left, and ate as if they were going to fast for a month.

 

For see more stories for kids click here and here !

۰ ۰

3 free bedtime stories for kids

۳۹ بازديد

3 free bedtime stories for kids

 

 

Hansel and Gretel Story for kids

 

 

 

z3_ky0l.jpg

 

In a green forest, there was a woodcutter living there by his wife and his two kids. His son’s name was Hansel and his daughter’s name was Gretel. They were very poor. There were times that they even hadn’t something to eat for a day. One day, our poor woodcutter didn’t have enough money for a loaf of bread.

So when the night came, he started to think and think. At the end, he whispered to his wife:

What will happen to us? We can not feed our kids. they are starving.

I know the solution dear! Said the wife. We will take the kids deep in the forest early in the morning. we will ignite a fire for them and we will give each of them a loaf of bread. Then we will leave them for good. They will never find us again and with this plan, we will get rid of them.

Oh no wife! I can not imagine how I’m gonna do that! I can’t leave my kids alone in the forest! Wild animals will find them and swallow them in a moment.

You stupid man! Yelled the wife! Then the four of us will die out of hunger! You better start and make the coffins.

After a while, the man seemed convinced.

OK! But I really am sad for my poor kids.

Not being able to sleep because of hunger, Hansel and Gretel heard what their step mom planned for them. they cried quietly. Gretel said:

This is the end of our story! We are going to die tommorow!

Be quiet Gretel and don’t afraid! I’ve got this.

He waited until both their parents went to sleep. Then he got up, put on his jacket and slipped out from the back door. He stood near the garden, where the white stones were shining under the moon’s light! He picked up as many stones as he could and filled his pocket with them.

Then he turned back to the house and said to his sister:

Keep calm dear and sleep in peace! God will never forget us!

next morning, just before the sunrise, the step mom came and said:

Wake up! Wake up you lazy kids. We have to go to the forest and cut woods for your father.

Then she gave each of them a bread and said:

This is your dinner. Don’t eat it until then!

Gretel take the bread and hide it under her apron, because Hansel had his pocket full of stones. Then they started their journey to the forest. In their way, Hansel took a stone from his pocket every now and then and dropped it on the ground.

When they reached the heart of the forest, they collect wood with their father and used it to make a fire to keeping them warm. When the fire was ready, The step mom said:

Now lie down and rest kids. Your father and I will collect woods and when we were ready to go, we will wake you up!

After a while, they became tired and fell sleep. When they finally woke up, it was night. Gretel started crying and said:
OMG! How shall we get of this forest?

Don’t even think about it sis! Wait a little bit, when the moon rises, we will easily find our way to home.

And when the full mon got up, Hansel took Gretel’s hand and started to follow the white stones that were shining like silver. They walk all the night and next morning, they reached their house. They knocked the door. When the wife opened the door and saw Hansel and Gretel, she said:

You naughty children! How many hours you slept in the woods! We thought you’ll never come back.

But their father was so happy for seeing his kids once again.

Not very long after, another scarcity came to that area. Gain the children heard their step mom talking to their father:

Everything is finished! We just have a half a loaf and after that we will die! We have to get rid of the kids! This time we will take them even deeper in the woods so they will never find us again.

The man wasn’t happy with this at all! He whispered:

I’d rather to share my last morsel with my kids.

But the tricky step mom didn’t listened to him at all and finally managed to convince him to redo the plan.

Children heard this conversation completely. When the parents went to sleep, Hansel got up and wore his jacket. He wanted to go and pick up more white stones, but the step mom had locked the door. Hansel didn’t manage to get out but he started to comfort his little sister:

Don’t cry little sis! Go to sleep! I’m sure God will help us!

Next morning, the step mom came and woke them up and gave each of them a little piece of bread. even less than before. On they way to the woods, Hansel crumbled the bread in his pocket and every now and then, he dropped a crumb on the ground.

Hansel strewed bread crumbs all along the road. Woman take them deep deep into the forest. Where they never been before in their short lives. Then again they collect wood and made a large fire. The step mom said:

Sit here, you children, and when you are tired you can go to sleep; we are going into the forest to cut wood, and in the evening, when we are ready to go home we will come and wake you up.

So when noon came Grethel shared her bread with Hansel, who had strewed his along the road. Then they fell sleep, and the evening passed, and no one came for the poor children. When they woke up it was dark night. Hansel comforted his little sister:

Wait a little, Gretel, until the moon gets up. We will be able to find our way by the bread crumbs I scattered on the road.

So when the moon rose they got up, but they there were no bread crumbs on the ground, cause the birds of the forest and of the fields had come and eat them. Hansel thought they might find the way all the same, but they could not.

They walked that night, and the next day from the morning until the evening, but they could not find the way back to their home, and they were starving, for they had nothing to eat but the few berries they could pick up.

When they got very tired and decided to lay down under a tree and sleep.

It was now the third morning since they had left their father’s house. They were always trying to get back to it, but instead of that they only found themselves farther in the wood, and if help had not soon come they would have been starved.

 

 

 

Cinderella Story for kids

 

 

 

Once upon a time, there lived a poor servant girl named Cinderella. She was a patient, tender and kind girl. His days were long and tiring. Full of the most boring and worst housework.

Washing the floor, washing the clothes, dusting the shelves and cooking food were the tasks that she had to do during the day. Cinderella was forced to work from morning to evening without receiving a single Penny.

Cinderella’s mother died when she was very young, and her father remarried soon after. But his new wife was a nasty woman. She had two daughters from her previous marriage who were as naughty as she was.
They tormented poor Cinderella terribly every day. One day, when Cinderella was sweeping the ashes from the fireplace, they mocked her and sang:

Poor girl, poor girl
Her face is black, burnt and ugly

Even though her stepmother and half-sisters had tormented her for years, she had never once disrespected them or tried to take revenge on them. She did not wish them ill at all.
She patiently did the housework, hoping that when she grew up she could run away and start the wonderful life she longed for.

One day when Cinderella was working at home, someone knocked on the door. Cinderella hurriedly opened the door. Behind the door stood a short, fat man dressed in royal robes and holding an important scroll.

The old man opened the scroll and began to read:

It is my duty to announce that the king has sent an official invitation to all the young ladies of this land to attend the important royal celebration in the palace.

Hearing this, Cinderella’s stepsisters pushed her to a corner and stood in front of the fat man. The man continued to read:

His Highness the Crown Prince is looking for a suitable lady for marriage. He wants to meet all the girls of this land to find true love. Please come to the palace on Saturday at 8 pm.

The little man turned, mounted his horse, and galloped off. Two knights also followed him closely.
The half-sisters closed the door and gave a loud shout of joy.
Cinderella’s stepmother entered the room.
She said impatiently:

What is the reason for all this happiness?

Oh…mom…we’ve been invited to the royal party and I’m sure one of us will be chosen as the new princes.

The stepmother replied with a mocking smile:

Of course you do, what prince wouldn’t want to marry my sweet and precious children!

Cinderella was desperately trying to quiet them down a bit. Because she knew in her heart that any prince would rather live alone for the rest of his life than to blacken his fortune by marrying these rude girls.
The stepmother turned to Cinderella and shouted:

Why did you stop and look? Prepare the clothes.

Cinderella nodded and said:

Yes Mam!

Cinderella wanted more than anything to go to the royal party. But she did not dare to ask permission from her wicked stepmother, because she knew that the wicked stepmother would not give her this permission. So she busied herself with housework and of course preparing her half-sisters’ dresses.

The evening of the royal royal feast arrived.
A magnificent horse-drawn carriage pulled up to the front door of the house, and the half-sisters, dressed in their hand-embroidered dresses, entered the carriage with much pomp and show.
Cinderella looked at them with great sadness and sighed deeply.

She said to herself:

If I could only have one wish for the rest of my life, it would be to attend a royal party and get away from the dreaded and boring housework for just one night.

Suddenly, a great light appeared in the sky.
A small fairy appeared in front of Cinderella, holding a small wand.

Fairy said happily:

Your wish will come true!

Cinderella asked in surprise:

what?

I will fulfill your wish; Because I am your fairy godmother. Oh, how much you have suffered in silence all these years. You have a kind soul. A kind and patient young lady.

Cinderella exclaimed happily

Oh I can’t believe it!!

But suddenly a frown appeared on her face.

But I’m not ready, Fairy Godmother. My clothes are cotton and my shoes are torn. I can’t be in the palace like this!

Fairy Godmother said with a smile:

Don’t worry, Cinderella. All I need to make your wish come true is a pumpkin, a rat, two mice and four grasshoppers.

Cinderella looked very confused.

So hurry up dear. hurry up!!

Cinderella ran and prepared everything that the fairy godmother said.
First, Cinderella went to the garden and came back with a big and ripe pumpkin. The fairy godmother tapped it once with her wand and in an instant the pumpkin turned into a magnificent golden carriage.
Then, Cinderella returned a mouse from the mouse trap in the kitchen.
Fairy godmother said:

Great dear, now if you don’t mind putting them on the carriage seat for me

Cinderella quickly did this.

The fairy waved her wand again. The two mice that Cinderella found in the barn turned into two servants in classy clothes. The four grasshoppers turned into four magnificent white horses.

said the fairy godmother

And now for the final magic…

And she hit Cinderella on the shoulder with her wand.
A spark rose. The old clothes she was wearing a moment ago suddenly changed. Cinderella sparkled in a magical, sparkly gown fit for a princess. Cinderella looked at her feet. He was wearing a pair of very beautiful glass shoes that glowed in the dark.

Fairy godmother cried:

Amazing!!! But remember that at 12 o’clock at night, this magic spell will be broken and your clothes will turn into old clothes.

Cinderella said as she kissed her fairy godmother on the cheek

I understand. And thank you very much for the great favor you have done to me Fairy Godmother!!

Cinderella entered the carriage and drove to the royal party.

As the golden carriage passed through the palace gates, trumpets sounded and Cinderella was given a royal welcome.
All the ladies were amazed at her magnificence.
As she entered the ballroom, the prince was immediately struck by Cinderella’s elegance and the warmth of her smile.
The prince approached.
He bowed his head slowly and extended his hand and said:

Ma’am, would you do me the honor to dance with you?

Cinderella said with dignity and kindness:

Sure! I will be so happy.

The orchestra started playing.

Everyone in the ballroom was staring at them. Cinderella’s stepsisters were watching this scene, but Cinderella had changed so much that they didn’t recognize her at all. Instead, they stared at Cinderella with envy.
From that moment on, the prince only had eyes for Cinderella. They danced the whole night in each other’s arms and enjoyed each other’s company.
Many hours left.
9 pm
10 pm
11 pm
Suddenly Cinderella looked at the clock. It was one minute to midnight and he only had one minute to break the spell.
He told the prince

 

 

The Little Mermaid Stories for kids

 

 

 

My dear little friends! I’m gonna tell you the little mermaid story!

Once upon a time, far and deep in the ocean, where the water is shiny and blue, lived a sea king who had six mermaid daughter. Five of them were happy and cheerful while the youngest one was deeply sad and no one hadn’t seen her smile.

The little mermaid wanted to see the surface world! She loved to see green trees and blue sky. Because of that she always swam to the top of the ocean to enjoy the surface world’s view. She felt depressed when she couldn’t see the above world.

Georgios fish, beautiful shells and all the colorful creatures in the sea were always trying to make her smile but they usually failed. Even her father’s bedtime stories couldn’t cheer her up.

One night, the little mermaid swam to the top of the ocean when others were sleep. It was a stormy night and waves were crashing into rocks. The lightning stroke to a ship which was rolling in the ocean. The little mermaid saw a man beside the ship, signaling for help.

She swam and helped him quickly. She brought him to the shore and rested him on sands. The little mermaid fell in love with the young man in that short time. So she started to sing a song with his magical voice for the prince. And then she came back to the ocean.

She was so much in love with the young man that she couldn’t stop thinking about him. So he decided to go and visit the seashore witch and ask her to grant a wish.

The little mermaid wanted to dance and walk on the surface world. she wanted to feel the warmth of the sand. The witch. who was cunning and tricky, stirred her potion with an evil smile.

I will grant your wish! But I’ve got one condition! She said. I will give you the ability to walk and dance. But you’ll be no longer be able to talk and sing. If the prince doesn’t confess to his love for you in three days, your voice will be mine forever!

I agree! I accept your condition!

 

But let me tell you about the prince! He remembered one and only one thing about his rescuer! Her magical voice.

So my little friends, the witch transformed our little mermaid. After she transformed she went to the shore and sat on the warm sand where the prince was looking for her rescuer. prince didn’t remember our little mermaid:

Who are you? OH! You can’t walk?! Let me help you.

So, the prince took the little mermaid to his palace! On the second day, when little mermaid and prince were sailing on the ocean, prince decided to confess his love to her, but before he get a chance, the evil eels of tricky wish, attacked the ship.

The tricky witch who knew this, hid little mermaid’s voice in a seashell and hung it to her neck. Then transformed herself into a beautiful young woman! Then she started singing on the seashore. when the prince heard that magical voice, he was convinced that the tricky witch is her rescuer. so he decided to marry her!

But our little mermaid had many good friends! seals and fish! they decided to uncover witch’s evil plan! They attacked the witch and managed to break the chain of the neckless! Now it was the time! Our little mermaid got her voice back! She now could tell the prince who she truly was!

But on that moment, the sun set and the third day finished! Little mermaid’s legs turned into a tail and the witch grab her and took her into the deep water of the ocean!

The brave prince, who now knew the true story, went and followed the witch and battled her and defeated her!

Source:

Moonzia.com

youtube.com

۰ ۰